داستان تامل بر انگيزه پير زن و قصابي


by : x-themes

قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن …
                 اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
                   جوون گفت آره … سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره …                           سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟
پیرزن گفت: مُخُوره دیگه نِنه … شیکم گشنه سَنگم مُخُوره …
                    جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه …                  اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!
                        جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت              گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن …
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگرفته بُودی
؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُوریم نِنه …
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.

.” خواهشا مواظب طرز حرف زدن و قضاوت های زود باشید “


نظرات شما عزیزان:

☆رکسانا☆ܓ.✿
ساعت18:55---28 بهمن 1391
پاسخ:براي كي

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 26 بهمن 1391 14:25 |- محمد -|

ϰ-†нêmê§